چقدر دلم گرفته اين گوگوش هم که ...آلان تو شرکت ام ديگه شب شده دست و دلم به کار نمی ره گوگوش داره می خونه ...کاشکی اين ديوار خرا ب شه ...کاشکی... کاشکی ميون پنجره من و تو ديگه ديواری نباشه ....اما هميشه هست هميشه ديوار بوده ...هميشه تو ديوار عقل اسيريم ...ای آسمان ای آسمان ستاره ای در شام من نمانده ...کاشکی که آدمها رو با قلبشون می ديديم ...ديگر نمی يابد مرا روزی اگر بيا يد ....آره می دونم اگه خوشگل بودم يا پولدار وضع ام فرق می کرد ...در حقيقت واسه لذت بردن از زندگی با يد تو موقعيت قدرت باشی ...قدرت به هر قيمتی حتی فريب آدم ها ، اما اگه ... نامه هايم را بده ...جای پای اشکها يم را بده ..............اگه بخوای با قلبت زندگی کنی هميشه از احساست خرج می کنی و دست آخر ....من غروب عشق خود را در نگاهت ديده ام ...............کاشکی خوشگل بودم کاشکی پولدار بودم کاشکی تو موقعيت قدرت بودم کاشکی خودم بودم دلم برای خوم تنگ شده خود خودم ...از کنارم مرو تو رو خدا........دلم می خواد برم دلم می خواد راه برم ، با پای برهنه رو خاک نمناک ... جای تو در اين دل غم می مونه ...خاک قهوه ای و بارور دوست دارم طبيعت رو با ذره ذره وجودم مزه کنم بچشم تشنه ام تشنه رفتن گرسنه ام گرسنه ديدن ، ذائقه من خسته شده تو اين رنگ های تکراری و دلگير.......ادم ها از آدم ها زود سير می شن.... آ دم ها از عشق هم دلگير می شن ...من تشنه ام باران ببار برمن ببار، تشنه ام سيراب ام کن می خوام که دوباره برويم ...باران ببار ...

 

 

This page is powered by Blogger. Isn't yours?