يکشنبه 14 مهر
الان حداقل يه هفته اس که ازش خبر ندارم ، نمی دونم چی کار می کنه و چی فکر می کنه اصلا به فکر من هم هست ؟ از ديشب حسابی به فکرشم ، خواستم بهش زنگ بزنم اما ...
اما اينطور که او رفتار می کنه ، من فکر می کنم نبايد مزاحمش بشم ....اما بدون تو فقط عمر رو حدر می کنم ....صبح خواستم براش offline message بنويسم اما هيجی به ذهنم نيومد ....هر زمان ياد تو ام ....از اين احوال پرس های تکراری وروتين خسته شدم ، به اضافه اينکه از احساس تو هم بی خبرم ...عزيزم محال اين دل لحظه ای از تو جدا شه ...اما کاش تو من رو از خودت بی خبر نمی گذاشتی ،
ديشب با مامان ام حرف ام شد بهم می گفت چرا نماز نمی خونی ، گفتم اين مسئله شخصی بين من و خدای من ، ناراحت شد گفت اين طور که می کنی می خوای برات ماشين هم بخريم، همه چيز اين خونه به من هم مربوطه ! من هم گفتم هر کار می خوايد بکنيد من هم تکليف ام مشخص می شه ...خلاصه حسابی ناراحت شدم از اينکه هر کار شخصی من به همه مربوط می شه ، من با خدا مشکلی ندارم اما با اين کاسه های داغ تر از آ ش مشکل دارم ، اگه واسم ماشين نخرن من هم يه فکر ديگه ای می کنم ...اينطور که اون رفتار می کنه من از هر چی خداست بيزار می شم ...نمی دونم چرا چاه های فاصله رو بين ما عميق تر و عميق تر می کنه ...خدايا کمکم کن ...
الان حداقل يه هفته اس که ازش خبر ندارم ، نمی دونم چی کار می کنه و چی فکر می کنه اصلا به فکر من هم هست ؟ از ديشب حسابی به فکرشم ، خواستم بهش زنگ بزنم اما ...
اما اينطور که او رفتار می کنه ، من فکر می کنم نبايد مزاحمش بشم ....اما بدون تو فقط عمر رو حدر می کنم ....صبح خواستم براش offline message بنويسم اما هيجی به ذهنم نيومد ....هر زمان ياد تو ام ....از اين احوال پرس های تکراری وروتين خسته شدم ، به اضافه اينکه از احساس تو هم بی خبرم ...عزيزم محال اين دل لحظه ای از تو جدا شه ...اما کاش تو من رو از خودت بی خبر نمی گذاشتی ،
ديشب با مامان ام حرف ام شد بهم می گفت چرا نماز نمی خونی ، گفتم اين مسئله شخصی بين من و خدای من ، ناراحت شد گفت اين طور که می کنی می خوای برات ماشين هم بخريم، همه چيز اين خونه به من هم مربوطه ! من هم گفتم هر کار می خوايد بکنيد من هم تکليف ام مشخص می شه ...خلاصه حسابی ناراحت شدم از اينکه هر کار شخصی من به همه مربوط می شه ، من با خدا مشکلی ندارم اما با اين کاسه های داغ تر از آ ش مشکل دارم ، اگه واسم ماشين نخرن من هم يه فکر ديگه ای می کنم ...اينطور که اون رفتار می کنه من از هر چی خداست بيزار می شم ...نمی دونم چرا چاه های فاصله رو بين ما عميق تر و عميق تر می کنه ...خدايا کمکم کن ...