اوف ديروز بابام سر زده اومد شرکت سکته کردم همه جورش رو.... خوب شد که سوتی چيزی ندادم ..............
اين شب ها همش گريه می کنم دلم خيلی گرفته ....کاش می تونستم ....هيچ پناهی ندارم ... دِشب تو اتا قم داشتم حافظ می خوندم يه چيزی گفت جيگرم و سوزوند ...دوباره بارون چشمام شروع کرد به باريدن همينطور گريه کردم و حافظ خوندم و ....حالا اين شده که امروز قيافم تابلو تابلو شده.... همش هم دارم اهنگ های يا هااااا هاااا ييييييييييييی.... گوش می دم ...خدا به دادم برسه
اين شب ها همش گريه می کنم دلم خيلی گرفته ....کاش می تونستم ....هيچ پناهی ندارم ... دِشب تو اتا قم داشتم حافظ می خوندم يه چيزی گفت جيگرم و سوزوند ...دوباره بارون چشمام شروع کرد به باريدن همينطور گريه کردم و حافظ خوندم و ....حالا اين شده که امروز قيافم تابلو تابلو شده.... همش هم دارم اهنگ های يا هااااا هاااا ييييييييييييی.... گوش می دم ...خدا به دادم برسه