مسافرت کلار دشت
خوب بود من به مامان بابا ام گفتم که ماموریت رشت می ریم ساعت 4:30 آقای بادکان با آژانس اومد دنبالم ساعت 5:30 حرکت کردیم ، اونجا همش بارون می اومد اینقدر رقصیدم که سرویس شدم کنا دریا بارون نمی اومد اما دریا طوفانی بود ، تو یه پلاژ شروع کردیم به بزن و بکوب به قول مدیر تور ساحل رو ترکوندیم ، شما ل اینقدر شلوغ بود که نگو به قول بچه ها خمینی پارتی بود ، برگشتیساعت 10:30 تقریبا 25 کیلو متری کرج ماشین ایستاد 30 دقیقه اینطور موندیم موبایل ها هم آنتن نمی داد ، دلم خیلی شور می زد ، من و هومن و علی و احسان پیاده راه افتادیم تا یه تلفن پیدا کنیم یه آشفته بازاری بود که نگو ماشین ها همینجور پشت به پشت هم ایستاده بودن بعضی یا خواب بودن بعضی یا هم می زدن و می رقصیدن ، حدود 40 دقیقه پیاده رفتیم تا به یه تلفن راه دور رسیدیم 25 نفر جلومون تو صف بودن به خونه که زنگ زدم یه نفسی کشیدم بعدش هم رفتیم یه سیخ چنجه و نیمرو زدیم و پشتش هم چایی و کنار جاده دیگ دیگ لرزیدیم تا ماشین برسه ساعت 1:30 بود خونه که رسیدم ساعت 4 بود
جاتون خالی فرداش مامانم جواب سلامم رو هم به زور میداد .
خدا به دادم برسه واویلا

 

 

This page is powered by Blogger. Isn't yours?