تو رو خدا ...دارم خفه می شم ... این دست های لعنتی تو ...رو گلوم گذاشتی ...نه خفه ام می کنی که راحت شم نه ولم می کنی آخه از جون من چی می خوای چرا تا تنها می بینیم می یای سراغم می یای که آزارم بدی میای که ...کتابی دیدم که توش می گفت باید با غم دوست بود !!!!چه طوری ؟؟؟؟؟؟
حالم خیلی بد واقعا نیاز دارم که یه جوری خودم و خالی کنم وگرنه بد تر ام می شم
کاش کسی بود که جنس احساسش از جنس احساس من بود و من بودم و او بود و بازی دل ...رها از هر بندی و بی هیچ ترسی ...
خدا یا تو بینایی به هر چیز ...
و تو عالمی به هر سر ...
و تو توانایی به هر کار ....
در این کلاف سر در گم که خودم ام بهش گرفتار شدم و نمی دونم که نیازم چیه نازام کدومه تو ای مهربانم نه ای مهربانترینم نه ای مهربانترین برای همه مخلوقات تو را می خوانم و می خوانم .....
خدایا چگونه تو را بخوانم در حالیکه من منم (گنهکار ترین ) و چگونه تو را نخوانم در حالیکه تو ،تویی......
اگر از تو نخواهم که به من عطا کنی پس از چه کسی بخواهم که به من عطا کند .....از چه کسی ؟