این متن و یکی از خواننده های وب ام به اسم البرز لطف کردن و فرستادن و من اینجا می یارم،من خیلی دوست داشتم که ایشون وبلاگ خودشون و داشته باشند و ...بنا به دلایلی ایشون نخواستن و اینطور شد که ...
__________________________________________________
مو ضوع دلتنگي و ازاين جور حرف ها نيست وقتي برف ميبره احساس عجيبي دارم شايد اين همون عشق باشه ولي با تعبير ديگه و شايد هم نفرت از اين همه سفيدي که منو با تموم سياهي هام با خودش مقايسه ميکنه اگر عشق باشه پس تکراري خسته کننده است ولي نه شايد تکراری زيبایی هست و تکرار دوست داشتن در زيباترين لحظه ها شايد اين شعر رو بشه براش تفسير کرد ...
منشور روشنایی را به چشمانم بخش
اي چشم عاشقانه شيرين
و بر مسيره راه هاي سبز بايست
تو
که دوست داشتنت
زيباترين حادثه
در مسيره تکرارهاست
و اگر نفرت که بايد به درون خودم برم و جستجو کنم :
و براي من چنين است :صبر، صبر، صبر...
و براي دلم يک اشتياق
و براي ذهنم يک سکوت که به سپيدي رسيدن را آموزش ببينند
و با او بودن را در رویایی ترين لحظه زمان حس کنند
و................................................................
اه که زيباست اين اشتياق.......
و خاطره انگيز اين انزجار ..........
از نوشته های البرز
____________________________________________________
دوستان همسفر اینطور که می گن تا یکشنبه برف می یا د خدا کنه ...می دونم این خیلی شور آفرین و هیجان انگیزه اما
یه داغی الان تو دلم زنده است که ...کاش می شد درد دلم و به کسی بگم تا اون رو بتونه برام دوا کنه...اما می دونم که هیچ کس نیست...پس
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی.....باشد که از خزانه غیبش دوا کنند