خواننده ای به نام آرش آهنگ ای رو به نام بهناز خونده اینطور که تو مصاحبه اش گفته اسم دوست عزیزشون بهناز هست ، هر چند که شخصا از اون آهنگ خوشم نیومد اصلا و اصلا اما خب نمردیم و به نام ما هم یه آهنگ خوندن ...اگه این آدرس و باز کنید لیست آهنگهای آرش برای دانلود هست به اضافه آهنگ بهناز!!!!
از حال و هوای این آهنگ که بگذریم حال و هوای خودم طبق معمول ابری و بارونی و ...
تو به من خنديدي
و نمي دانستي
من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديم،
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد ...
غضب آلوده به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك ،
و تو رفتي و هنوز
سالهاست كه در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تكرار كنان
مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق اين پندارم
كه چرا خانه كوچك ما سيب نداشت !
سروده معروف حمید مصدق
چرا خانه کوچک دل من از درخت سیب های سرخ و شیرین عشق بی بهره است؟
درست است که بسیار محقراست اما درخور کوچکی اش آن را آراسته ام !سالهاست و در ایوان چشم انتظاری که رو به سمت طلوع اش گشوده می شود پاهای خستگی را دراز کرده ام چشم های هوس را به روی هر چه رنگانگ فرو بسته ام ...و هشیار نشانه های تو ام تا که بیایی ،
زود تر بیا که خانه را روبیده ام، نگذار گرد زمانه آن را بیالاید ،بیا که چای تازه دم روی سماور در ایوانگاهی عطر خوش آشنایی می پراکنده بیا پیش از آنکه بوی کهنگی اش فضای خانه ام را بیالاید ...
بیاتا ماهی های قرمز در حوض لبالب آبی احساس شیطنت هاشان را مهمان چشمانت کنند ...
بیا تا شمعدانی ها از لب پنجره با تو احوال پرسی کنند...
بیا تا دستهای بهارم تازه به گرمای تابستانم پیوند خورده ...
بیا تا ...
از حال و هوای این آهنگ که بگذریم حال و هوای خودم طبق معمول ابری و بارونی و ...
تو به من خنديدي
و نمي دانستي
من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديم،
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد ...
غضب آلوده به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك ،
و تو رفتي و هنوز
سالهاست كه در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تكرار كنان
مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق اين پندارم
كه چرا خانه كوچك ما سيب نداشت !
سروده معروف حمید مصدق
چرا خانه کوچک دل من از درخت سیب های سرخ و شیرین عشق بی بهره است؟
درست است که بسیار محقراست اما درخور کوچکی اش آن را آراسته ام !سالهاست و در ایوان چشم انتظاری که رو به سمت طلوع اش گشوده می شود پاهای خستگی را دراز کرده ام چشم های هوس را به روی هر چه رنگانگ فرو بسته ام ...و هشیار نشانه های تو ام تا که بیایی ،
زود تر بیا که خانه را روبیده ام، نگذار گرد زمانه آن را بیالاید ،بیا که چای تازه دم روی سماور در ایوانگاهی عطر خوش آشنایی می پراکنده بیا پیش از آنکه بوی کهنگی اش فضای خانه ام را بیالاید ...
بیاتا ماهی های قرمز در حوض لبالب آبی احساس شیطنت هاشان را مهمان چشمانت کنند ...
بیا تا شمعدانی ها از لب پنجره با تو احوال پرسی کنند...
بیا تا دستهای بهارم تازه به گرمای تابستانم پیوند خورده ...
بیا تا ...