چهارشنبه ساعت 5 بعد از ظهر ، اتوبان رسالت شرق به غرب ...گوله کرده بودم 110 تا يه ماشين ام کنارم بود 100 متر عقب تر ام يه ماشين ديگه ام کناره ماشين من گوله کرده بود و ... آفتاب تو چشمم بود يه مرتبه ديدم که يه تابلو رهنمايي رانندگی به فاصله پنجاه متر جلوتر از اين تابلو های کارگران مشغول کارند روی زمین افتاده بود، هيچ کاری نمی تونستم بکنم جز اينکه از روش رد شم کنارم ماشين بود و
از روی دسته اش رد شدم چون سرعت داشتم قسمت مثلثی اون چرخيده بود و باک و پاره کرده بود ...ديگه نمی گم چقدر ترسيدم ، چقدر وحشتناک بود ، چقدر خدا رحم کرد آتيش نگرفت و...

 

 

This page is powered by Blogger. Isn't yours?