یه لحظه ،
یک رویا ،
یک تصویر..یک خیال!
من بودم کنار یک ماشین شاسی بلند تو یه جاده پر پیچ خم روستایی...
مانتو روشن تنم بود هوا بوی نم داشت و انگار بارون زده بود ،برگ درختها زرد و نارنجی شده بود فکر کنم که اوایل پاییز بوده باشه معلوم بود یه سفر کوتاه نیست یه چیزی مثل ایرانگردی اینو می تونستم از حالت چهره ام که مبهوت زیبایی ها شده بودم بفهمم ! من راننده نبودم ،آرامش تو وجودم موج می زد پس کسی با من بود...همسفرم شاید ! نه، حتما ! ندیدمش...خیالم از بابت او جمع تر از اینها بود شاید تصویر لحظه ای بود از من شگفت زده در برابر زیبایی ها، که با شادی کودکانه از او خواسته بودم بایستد ! بایست وای تو رو خدا ببین اینجا چه قد قشنگه! و هنوز ماشین کامل نایستاده ، من در رو باز کردم وپریدم پایین! ومبهوت مانده بودم!
تصویر من مبهوت در برابر عظمت و بزرگی عالم
همه اش یک تصویر در خیال بود!
یک رویا ،
یک تصویر..یک خیال!
من بودم کنار یک ماشین شاسی بلند تو یه جاده پر پیچ خم روستایی...
مانتو روشن تنم بود هوا بوی نم داشت و انگار بارون زده بود ،برگ درختها زرد و نارنجی شده بود فکر کنم که اوایل پاییز بوده باشه معلوم بود یه سفر کوتاه نیست یه چیزی مثل ایرانگردی اینو می تونستم از حالت چهره ام که مبهوت زیبایی ها شده بودم بفهمم ! من راننده نبودم ،آرامش تو وجودم موج می زد پس کسی با من بود...همسفرم شاید ! نه، حتما ! ندیدمش...خیالم از بابت او جمع تر از اینها بود شاید تصویر لحظه ای بود از من شگفت زده در برابر زیبایی ها، که با شادی کودکانه از او خواسته بودم بایستد ! بایست وای تو رو خدا ببین اینجا چه قد قشنگه! و هنوز ماشین کامل نایستاده ، من در رو باز کردم وپریدم پایین! ومبهوت مانده بودم!
تصویر من مبهوت در برابر عظمت و بزرگی عالم
همه اش یک تصویر در خیال بود!
راستی اینو یادم رفت بگم که ...صبرم زیاده اما عمری نمونده باقی...