یه کتاب از دوست عزیزم شبنم گرفتم به نام همنام که یه نویسنده هندی نوشته و درباره یک هندی الاصل متولد امریکاست و...داستان جالبیه ...چند وقته نوت بوک شرکت رو به دلیل حسادت های خواهر مدیر عامل که خودش ام مدیر فروشه قطعه است از من گرفتن ! اصلا برام مهم نیست نمی دونم چرا این زن مدتیه روی من زوم کرده و همه اش دنبال بهانه جویی از من می گرده !
هفته پیش یک مشاور اومده بود تو شرکت ما و داشت به گرافیست شرکت برای طرح هایی که می خواست برای یه ویژه نامه نوت بوک بزنه ایده می داد حرفاشون رو می شنیدم و خیلی لذت بخش بود برام به نظرم در رشته تجارت الکترونیک و مدیریت ...درس خونده بود و گذشته از اون خودش هم در اون زمینه ها تحقیق کرده بود...خیلی خوشم اومد از حرفاش مدیریت آینده نگر ...
ترمز های چرخ های جلو همچنان سوت می کشه و به شدت داغ می کنه ! سه بار بردم تعمیرگاه درست نشد!
پنجشنبه با مهسا ناهار بیرون بودم و جمعه 2 ساعت عصر رو با شبنم به اتوبان گردی گذروندیم ....درد مشترک
فکر می کنم ...این همه من نیست ...فکر می کنم راه درست رو پیدا نکردم ! فکر می کنم هنوز سر نخ رو بدست نیا وردم ،سر نخ موفقیت و پیشرفت در زندگیم ...تو یه لوپ افتادم ...یه دایره ،یه حلقه بسته ..نیرویی،.دستی برای بیرون کشیده شدن ،می طلبم

 

 

This page is powered by Blogger. Isn't yours?