موتور نوشتنم ام به کار افتاده تند تند دارم آپ می کنم ! جمعه صبح در پارک نزدیک خونه ..پارک پلیس یا همون باغ اناری خودمون ساعتی رو با شبنم دوست عزیزم راه رفتم و خندیدم و همچی یه نمه ورجه وورجه کردم !!! بیشتر نمی شد موقعیتش نبود !
الان ام یه کرمی افتاده به جووونم که اصلا دلم نمی خواد کار کنم ! دلم نمی خواد پشت میز بشینم ! راستش از صبح هیچ کار مفیدی نکردم ! کار عقب افتاده زیاد دارم اما تو دلم بهش می گم "ببخشید ها " گور بابای کار !
دلم می خواد پاشم برم ! مرخصی بگیرم برم خیابون گردی ! دلم می خواد برم خرید کنم برای خودم،چرا خرید کردن به آدم حس آرامش می ده ؟ دلم می خواد برم تو پیست سرخه حصار دوچرخه سواری یا اقلا شلوارک بپوشم و رو دوچرخه ثابت مامانم اینقدر... اینقدر پا بزنم که خیس عرق بشم !
بعدش برم دوش بگیرم و با اون شامپو که تن آدم و خنک می کنه پوست ام رو بشورم !
بیام حوله حموم تنم کنم ، هیچ کس خونه نباشه ...همون طور با حوله حموم راه بیافتم یه لیوان بزرگ دلستر با لیمو و یخ برای خودم درست کنم و یه آهنگ لایت بزارم و با آدم خیالی کلاسیک برقصم ! شاید دلم می خواد برم آرایشگاه ....می دونی این حس که بشینی و یه نفر بهت برسه خیلی خوبه ! یه دست دیگه روی پوست صورتت و روی موهات ! مخصوصا اگه از اون دسته آدم هایی باشند که انرژی می دن ! خیلی خوبه ! و...یه حسی که زیر پوستم وول ووول می کنه ...
سینما ایران چند تا فیلم خوب آورده ! خیلی دور خیلی نزدیک و بید مجنون از این جمله اند !
راستش کارگردان خیلی دور خیلی نزدیک تو مصاحبه اش یه حرفی زده که دقیقا حرف من ام هست واسه همین همشو می یارم
"بعضي وقت ها ديديد كه در زندگي آدم همه چيز خوب است، اما او ناگهان حسي از ناراحتي پيدا مي كند و براي من اقلاً خيلي پيش مي آيد. دقيقاً وقتي همه چيز خوب است يك احساس نگراني دارم. اين كه اگر بازي به هم بخورد، اگر يك اتفاقي بيفتد، آن موقع چي؟ آن موقع هم همين مقدار با ايمان خواهم بود يا نه؟ چه اتفاقي درون من خواهد افتاد؟ هميشه فكر مي كنم كه يك اتفاق كوچك ممكن است مسير آدم را عوض كند و من حداقل خودم را مي گويم، ما در شرايط خوب آدم هاي خوبي هستيم و خيلي نيز عمق نداريم. به نظرم مي رسد گاهي وقت ها حتماً بايد يك اتفاق بيفتد كه فكر كنيم، تأمل كنيم و به جهان پيرامونمان نگاهي دوباره كنيم. زندگي در شهر اين طوري شده، يعني همه مي لولند، همه عجله دارند، هيچ كس وقت ندارد و همه از كنار هم رد مي شوند، اگرچه با هم ارتباط دارند اما اين ارتباط سريع، اينترنتي و تلگرافي است."
الان ام یه کرمی افتاده به جووونم که اصلا دلم نمی خواد کار کنم ! دلم نمی خواد پشت میز بشینم ! راستش از صبح هیچ کار مفیدی نکردم ! کار عقب افتاده زیاد دارم اما تو دلم بهش می گم "ببخشید ها " گور بابای کار !
دلم می خواد پاشم برم ! مرخصی بگیرم برم خیابون گردی ! دلم می خواد برم خرید کنم برای خودم،چرا خرید کردن به آدم حس آرامش می ده ؟ دلم می خواد برم تو پیست سرخه حصار دوچرخه سواری یا اقلا شلوارک بپوشم و رو دوچرخه ثابت مامانم اینقدر... اینقدر پا بزنم که خیس عرق بشم !
بعدش برم دوش بگیرم و با اون شامپو که تن آدم و خنک می کنه پوست ام رو بشورم !
بیام حوله حموم تنم کنم ، هیچ کس خونه نباشه ...همون طور با حوله حموم راه بیافتم یه لیوان بزرگ دلستر با لیمو و یخ برای خودم درست کنم و یه آهنگ لایت بزارم و با آدم خیالی کلاسیک برقصم ! شاید دلم می خواد برم آرایشگاه ....می دونی این حس که بشینی و یه نفر بهت برسه خیلی خوبه ! یه دست دیگه روی پوست صورتت و روی موهات ! مخصوصا اگه از اون دسته آدم هایی باشند که انرژی می دن ! خیلی خوبه ! و...یه حسی که زیر پوستم وول ووول می کنه ...
سینما ایران چند تا فیلم خوب آورده ! خیلی دور خیلی نزدیک و بید مجنون از این جمله اند !
راستش کارگردان خیلی دور خیلی نزدیک تو مصاحبه اش یه حرفی زده که دقیقا حرف من ام هست واسه همین همشو می یارم
"بعضي وقت ها ديديد كه در زندگي آدم همه چيز خوب است، اما او ناگهان حسي از ناراحتي پيدا مي كند و براي من اقلاً خيلي پيش مي آيد. دقيقاً وقتي همه چيز خوب است يك احساس نگراني دارم. اين كه اگر بازي به هم بخورد، اگر يك اتفاقي بيفتد، آن موقع چي؟ آن موقع هم همين مقدار با ايمان خواهم بود يا نه؟ چه اتفاقي درون من خواهد افتاد؟ هميشه فكر مي كنم كه يك اتفاق كوچك ممكن است مسير آدم را عوض كند و من حداقل خودم را مي گويم، ما در شرايط خوب آدم هاي خوبي هستيم و خيلي نيز عمق نداريم. به نظرم مي رسد گاهي وقت ها حتماً بايد يك اتفاق بيفتد كه فكر كنيم، تأمل كنيم و به جهان پيرامونمان نگاهي دوباره كنيم. زندگي در شهر اين طوري شده، يعني همه مي لولند، همه عجله دارند، هيچ كس وقت ندارد و همه از كنار هم رد مي شوند، اگرچه با هم ارتباط دارند اما اين ارتباط سريع، اينترنتي و تلگرافي است."
