امروز جمعه است ،تعطیل مثل من
الان تلویزیون یه سریال داره به نام کمیسر شهر که داستان یه کمیسر زن در یک شهر کوچیکه و ...
صبح مثل هفته پیش با دوستم شبنم رفتم پیاده روی ،خوب بود اما نمی دونم چرا این مسئله برای اونها یه طوریه انگار که این یه ساعت رو که صرف خودم می کنم از من طلب دارن،
امروز یه مقدار پر خوری هم کردم از روی گرسنگی نبود از روی حرص بود، فکرم الان درگیره جور کردن یه مقدار پوله تا حداکثر سه ماه دیگه برای بیمه بدنه و ثالث ماشین ،جور می شه ایشاالله ...
از اوضاع گل و بلبل مملکت بی خبرم ،اما همه اش دارن می گن ما هسته می خوایم یاالله...
دلم می خواد این هفته برم خرید و سینما،می دونید ماه شهریور ماه تولد منه و امسال درروز تولدم وارد سی سالگی می شم و بیست و نه سالگی ام تکمیل می شه
دیگه انگار پیر شدم و ...
یه مقدار از کار های شرکت رو آورده بودم خونه اما بی خیال اش شدم...مثل خودم که بی خیالش شدم...
کلید کردم رو این آهنگ جدید شادمهر به نظرم نه شعر جالبی داره و نه کلیپ اش خیلی جالبه اما خوندن شادمهر معرکه است و همه احساس رو می رسونه ...
یعنی اعصاب ام ضعیف شده؟ پریروز که داشتم با یه پراید و یه پژو تو صیاد کورس می ذاشتم دیدم دستهام یه مرتبه تا شونه خواب رفت وشروع کرد به سوزن سوزن شدن!!! کمی هم می لرزید !!!از ترس نبود نمی دونم چرا اینطور شدم!
روز پدر و تولد حضرت علی برا تون خجسته باشه...

 

 

This page is powered by Blogger. Isn't yours?