پنجشنبه 18 مهر

ای نزديک
در نهفته ترين باغ ها دستم ميوه چيد .
و اينک ، شاخه نزديک !از سر انگشتنم پروا مکن .
بی تابی انگشتانم شور ربايش نيست ، عطش آ شنايی است .
درخشش ميوه ! درخشان تر .
وسوسه چيدن در فراموشی دستم پوسيد .
دورترين آب
ريزش خود را به راهم فشاند .
پنهان ترين سنگ
سايه اش را به پايم ريخت .
و من، شاخه نزديک!
از آب گذشتم ، از سايه بدر رفتم ،
رفتم ، غرورم را بر ستيغ عقاب - آشيان شکستم
و اينک در خميدگی فرو تنی ، به پای تو مانده ام .
خم شو شاخه نزديک !

 

 

This page is powered by Blogger. Isn't yours?