امروز دوشنبه اس شنبه که میومدم شرکت سر یه پیچ خواستم از کنار یه مینی باس رد کنم ماشین اینقدر به من نزدیک کرد که من گرفتم طرف جدول باغچه وسط که با بلوک هایی به ارتفاع 30 سانتیمتر جدا شده بود اصلا نفهمیدم کی و چطور رفتم اون بالا 2 تا بلوک سیمانی رو از جا در اوردم تمام تنم می لرزید ....
1 روز ماشین تعمیر گاه بود جعبه فرمون رو پیاده کردن با جلو بندی فکر می کنم 40000تومن پیاده شدم تازه اگزوز اش هم فکر کنم باید عوض کنم ...
اصلا به بابا اینا نگفتم با هام خوب نیستن ، به خاطر مسا فرت و دیر رسیدن به خونه
دلم می خواد از همه چی و همه کس ببرم و سر به بیایون بزنم
چقدر میل به آوارگی در من زیاد شده
آواره و در به در بی هیچ توشه ای
تنها با دلی دردمند که همه جا همیشه با من می مونه ...

 

 

This page is powered by Blogger. Isn't yours?