بلدای 83
ترانه اول
قلبم ،
چون انارملسی
روی شاخه درخت
دستی برای چیدن می طلبيد؛
یلدای من رسید،
قلبم،
چون انار ملسی،
در آرزوی دستی برای چیدن،
روی شاخه درخت
ترکید؛
امشب شب یلداست که همه راجع بهش دارن می گن و می نویسن ...
من امشب به تنهایی یلدا میگیرم
نه اینکه فکر کنید تنها زندگی می کنم نه ، اما اطرافیانم در بند یلدا نیستن
من امشب نوار سه تار ام و گوش می دم و حافظ می خونم و به این فکر می کنم چرا یلدا ؟ چرا آجیل ؟ چرا حافظ و شاهنامه ؟ چرا هندوانه و انار ؟ چرا بیداری و اقوام ....من امشب تو اتاق خودم به تنهایی ساعتی رو به یلدا اختصاص می دم و به همه اینها فکر می کنم ....
ترانه ای دیگر از خودم برای خودم
دیشب سر انگشتان باران ،
تمام کوچه پس کوچه های دلم را،
خیس از نوازش کرد ؛
و امروز بوی نم ،بوی خاک،
بوی چوب خیس خورده، بوی احساس...
شامه ام را؛
اما چشمانم هنوز
طلوع خورشیداش را
از کرانه
بی تابند
و دستانم
گرمای وجودش را ؛
به تابش امیدی نیست
باران را
با روی گشاده
میزبان خواهم بود...
ترانه اول
قلبم ،
چون انارملسی
روی شاخه درخت
دستی برای چیدن می طلبيد؛
یلدای من رسید،
قلبم،
چون انار ملسی،
در آرزوی دستی برای چیدن،
روی شاخه درخت
ترکید؛
امشب شب یلداست که همه راجع بهش دارن می گن و می نویسن ...
من امشب به تنهایی یلدا میگیرم
نه اینکه فکر کنید تنها زندگی می کنم نه ، اما اطرافیانم در بند یلدا نیستن
من امشب نوار سه تار ام و گوش می دم و حافظ می خونم و به این فکر می کنم چرا یلدا ؟ چرا آجیل ؟ چرا حافظ و شاهنامه ؟ چرا هندوانه و انار ؟ چرا بیداری و اقوام ....من امشب تو اتاق خودم به تنهایی ساعتی رو به یلدا اختصاص می دم و به همه اینها فکر می کنم ....
ترانه ای دیگر از خودم برای خودم
دیشب سر انگشتان باران ،
تمام کوچه پس کوچه های دلم را،
خیس از نوازش کرد ؛
و امروز بوی نم ،بوی خاک،
بوی چوب خیس خورده، بوی احساس...
شامه ام را؛
اما چشمانم هنوز
طلوع خورشیداش را
از کرانه
بی تابند
و دستانم
گرمای وجودش را ؛
به تابش امیدی نیست
باران را
با روی گشاده
میزبان خواهم بود...