هنوز اندر پی اونم،
که اشکهام و روی گونه ام،
با اون دست های پر مهرش کنه پاک و بگه جونم،
بگه جونم نکن گریه ،
منم اینجام ...بزار دست ها تو توی دست هام ،
تو احساس من و می خوای من ام ای گل تو رو می خوام ....

دو هفته پیش کتابی خوندم از خانم پیرزاد به اسم عادت می کنیم البته من معمولا کتاب نویسنده های ایرانی رو نمی خونم بعد از کتاب های خانم بهبهانی ایشون اولین بودند کتاب بدی نبود هر چند که خالی از ایراد نبود و به شدت زنانه خیلی خیلی زنانه و تک و توک مرد های توی کتاب هم یا خیلی کم رنگ بودند یا خیلی زن....یعنی به قول نویسنده که از دهن آرزو میگه سهراب به هیچ مردی شبیه نیست ....اما کتاب روانی بود و آرزوی همه زن ها که روزی دست سرنوشت نیمه گمشده اشون و روبروشون قرار بده به قول نویسنده مثل کسی که مدت ها به دنبال آدرسی می گرده و بعد یه مرتبه خودش رو مقابل درب خونه می بینه ....این جاست که ذهن رویا یی و خیال پرداز زن ها و دختر های جوان بال بال میزنه که کاش اونها هم خانه دوست رو پیدا میکردند ....
و من هم ....هنوز اندر پی اونم که میشه عاشقش باشم...
اما وقتی آدم با واقعیت روبرو می شه چقدر جا می خوره ...مثل این می مونه که یه مرتبه یه سطل آب یخ روت بریزن ...یکی از مستاجرهای ما یه زن و شوهر جوان هستن با یه نوزاد ....مرد مهندس برق _قدرت که مدیر یه کارخانه است و خیلی خوش تیپ و یا حال ، که کلی کشته مرده داره و زن هم خوشگل و ماشین دار و درایور...وقتی زنش حامله بود طوری اونو می زد که زن سرشو از پنجره بیرون کرده بود و از همسایه ها غریبه ها عابر ها یا هر کس دیگه ای که می شد کمک می خواست ....من نمی دونم که مشکلشون چی بوده و شاید ام تقصيره زن بوده باشه اما مردی که زنش و بزنه اونم زن حامله شو خیلی پست خیلی کثیف خیلی پلیده ....جمعه باز ام دعواشون شد زنه با سر و صورت خونی فرار کرد خونه همسایه ....نمی دونم فکر می کنم تکه گم شده من اگه قراره اینطوری از آب در بیاد می خوام هزار سال سیاه نیاد.....

 

 

This page is powered by Blogger. Isn't yours?