باید برم ماشین و ببرم پارکینگ تا این پلیس ها نیومدن هفت تومن واسم نبریدن ...تو آیینه یه نگاهی به خودم می اندازم و سوییچ و بر می دارم به نگهبان یه اشاره می زنم می گم پارکینگ ساعت 10:33 ...
در و که باز می کنم می بینم واااای چه برف ریز و تندی ..گل از گلم می شکفه اما یهو یادم می افته که من همین دیروز ماشین و شستم آره با همین دست های خودم اونم تو این هوای سرد تازه خوب ام نتونستم خاک اش و بگیرم آه که رنگ مشکی چقدر شستنش سخته اما وقتی تمیز بشه چه جیگری می شه ...
یه ماشین دیگه رو هم که سوبله واستاده رد می کنم خدا می دونه که می خواد چی کار کنه آه مثل اینکه نمی شه بیام تو لاین سبقت امن تره !
تو پارکینگ یه جا پارک پیدا می کنم که به در نزدیکه اما سقف نداره ،از پارکینگ که می یام یه 206 اسپرت ناز نازی می بینم هدف بعدی یه 206 ، خوب ماهم که کوچمون ام 206 به هم می یان نه؟
از رو پل عابر رد می شم دونه دونه برف می باره فکر می کنم آخ جون کاش موقع خونه رفتن ام بباره اون وقت من ام از اون اتوبان خلوته می رم بعد که برسم جلو پارک جنگلی اون تیکه که مثل شمال می مونه دوتاشیشه رو یهو می دم پایین... هوای سرد هری مثل یه موج لذت می ریزه تو ماشین و من ام که ذوق مرگ شدم داد می کشم یوووووهوووووو گور بابای همه آدم هایی که تحمل دیدن ابراز احساسات یه خانم و ندارن گور بابای این فرهنگی که توش مرد ها هر جا اجازه هر کاری دارن چه زیاد دیدم مرد هایی که دارن پای درخت خودشون و خالی می کنن و واسه زن ها بلند خندیدن ام زشته...
به خودم که می یام می بینم یه سایه داره پا به پام می یاد ،آه اصلا حوصله دعوا ندارم آروم می کنم و اجازه میدم که بره کمی که جلو افتاد دمه یه کیوسک روزنامه فروشی می ایستم به بهانه خرید کارت اینترنت اون ام ایستاده روزنامه ها رو می خونه ....گور باباش راه می افتم اون ام راه می افته سر کوچه من می پیچم اون مستقیم می ره میگم آخیش... یاد اون جمله معروفم می افتم که ...هیچی بدتر از این نیست که یه سیبیل عاشق آدم بشه ...با خودم می خندم و کاغذ ورود و خروج امضا می کنم ساعت 10:56