با تو این تن شکسته داره کم کم جوون می گیره ...
خوراکم شده ....اینقد این هفته آخرین ذرات موندن تو رگهام نمی میره گوش دادم ...که دیگه از مرگ نمی ترسم ! اگه روحصیر بشینم اگه هیچ نداشته باشم ...با تو انگار تو بهشتم ....با تو پر سعادتم من ....
این دو هفته یه ماشین به ماشین من زد یکی به ماشین مهسا یکی ام به ماشین همکارم که تو بخش پذیرش بود!
این دو هفته خبر ازدواج دو تا از دوست ها و همکار های قدیمی رو شنیدم ...ایشالله خوشبخت بشن !
روز مادر با یه باکس گل و کادو کوچیک رفتیم برای قدر دانی از مادر
البته می دونم که فایده ای نداره
خوردگی ماشینم رو بدون رنگ در آوردن اما سپرش چند جا کش اومده و با اینکه درستش کردن جاش معلومه ...باید عوض اش کنم ...کمک ماشینم هم به صدا افتاده ! ترمز اش که از اول صدا می داد ...لعنت
با دوستم شبنم، قرار گذاشتیم اون پول هاش و تو بانک بزاره و وام خونه رو جور کنه و خونه بخره ...منم ماشین ! بعد دست در دست هم دهیم به مهر و یه زندگی مجردی رو بعد از یه جنگ خونین با خانواده هامون ، شروع کنیم ...البته احتمالا اون موقع من هشتاد سالمه اون هفتاد و نه سال و شیش ماه....!تازه اون موقع ام احتمالا مامان و بابام می گن مگه از رو جنازه ما رد بشی !!!!ای بابا
کلی به این نقشه هامون تو فکرم می خندم ...
این هفته کار مفید زیادی نکردم به جز خریدن یه روسری که خیلی نازه !یه کاری کردم که از تو برنامه وی بی (هاها ها اگه تونستی بخونیش) یه دستور اس کیو ال (بازم هاهاها اگه تونستی بخونیش ) اجرا بشه و اطلاعات یه ویو رو می ریزم تو یه بانک اطلاعاتی اما چون اون ویو خودش از ده پونزده تا ویو دیگه ساخته شده خیلی وقت ها تایم اوت می ده و اطلاعات و اینسرت نمی کنه !!!
حالا چی کار کنم ؟